Thursday, May 17, 2007

مامان حميرا5

بعد مامان گفت: چی شد؟ خوابت برد برات قصه گفتم یا ناراحت شدی که این حرفارو زدم؟ منم گفتم: نه مامان جون من که گفتم ناراحت نمیشم خیلیم برام جالب بود و حال کردم. مامانم کیرمو گرفت گفت: آره معلومه. بعد گفت: یعنی ناراحت نشدی که من گفتم با یه غریبه حال کردم، براش ساک زدم، اونم منو دستمالی کرد؟ منم گفتم: نه، آخه نه از من چیزی کم میشه نه تو. فقط این وسط مامان جونم یه حال اساسی کرده و حسابی بهش خوش گذشته. حالا من باید از اینکه مامانم خوش گذشته بهش و حال کرده ناراحت باشم یا خوشحال؟ مامانم گفت: نمی دونم. اگه این جوری فکر می کنی که خیلی ماهی عزیزم. من فکر می کردم ناراحت بشی. حمید که مطمئنم اگه بفهمه قیامت به پا می کنه. بعد گفتم: مامان یه لحظه لخت میشی؟ کارت دارم. مامان گفت: نه حامد جون، هنوز آمادگیشو ندارم. بزار برای بعد. باشه؟ منم گفتم: نه، می خوام اندازتو بگیرم. گفت: برا چی؟ می خوای برام لباس بخری؟ گفتم: حالا. می خوام بدونم دور سینت، باسنت، کمرت چنده. اونم گفت: باشه من که نمی فهمم این کارا برا چیه. منم رفتم مترو از تو میز چرخ خیاطی آوردم. مامانو لخت کردم، دیدم همون شورت و کرست قرمزش تنشه. گفتم: مامان این هموناس؟ اونم خندید گفت: اره عزیزم هموناس که آقا سعید هدیه داده بهم. قشنگه؟ منم گفتم: آره، خیلی. اگه بدونی من چقد با اینا جق زدم. مامان گفت: آخ الهی. خوب می گفتی من اصل کاریشو می دادم بهت عزیزم. بعد مترو انداختم دور کون مامان. (دور کونش 115 سانت.) (دور رونش 75 سانت.) ( دورکمرش 90 سانت.) (دور سینه هاشم 116 سانت البته آزاد و بدون کرست.) که فکر می کنم برای یه زن 45-44 ساله خیلی آمار خوبی باشه. نزدیک ترین بدنی که تو این هنرپیشه های سکسی دیدم نسبت مامان یه مدل سکسی که اسمشو یادم نیست. سینه ها و بدن مامان مثل اونه (البته سینه های مامان یه خورده کوچیک تره. توسایتش که رفتم اندازه دور سینه انو زده بود 122مال مامان من 116 یه خورده هم جمع و جورتره. مال اون خیلی آویزونه. مال مامان این قدر آویزون نیست و خوشگل تره. من فکر کنم اگه اسپانسرش مامان منو ببینه اونو دیگه آدم حساب نکنه.) یه کمم قیافش شبیهه. بعد مامان گفت: اندازه گیریتون تموم شد؟ کی لباس منو می خری؟ منم گفتم: روزمادرخوبه؟ مامانم گفت: باشه، خوبه. اومد لباساشو بپوشه که بهش گفتم: مامان یه خورده لخت جلوم راه میری؟ خیلی دوست دارم کون لختتو وقتی راه بری ببینم. اونم گفت: خوب منو کردی مترسک خودتا! هر کاری می خوای برات می کنم. منم گفتم: خوب توام هر کاری بگی من برات می کنم. بعد مامان برگشت و شروع کرد لخت تو خونه راه رفتن. ازقصد با قر راه می رفت تا قشنگ کپلاش بالا پایین بشن. وای نمی دونین چقدر قشنگ رونای تپلش می مالید به هم. کونشو که نگو مثل دمبه می لرزید و کپلاش همدیگرو می مالیدن. تا ته اتاق که رفت من داشت جونم درمی اومد. وقتی هم که برگشت دیگه نوبت پستوناش بود. خیلی آروم می لرزیدن و چپ و راست می رفتن. مامانم دید من خیره شدم بهش اومد جلوم خم شد و با دست پستوناشو می مالید به صورتم. گفت: خوبه؟ حال کردی؟ منم گفتم: عالی بود. مخصوصا کونت. اونم برگشت جلوم قمبل کرد. سوراخشو قشنگ می تونستم ببینم. صورتمو کردم لای کپلاش. می بوسیدمشون. بعد مامان لباساشو برداشت که بپوشه. گفتم: مامان بازم رفتی پیش اون پسره سعید؟ مامان یه خورده من و من کرد گفت: آره، ولی اونو دیگه نمیگم. منم فهمیدم که بالاخره آقا سعید کیر مبارکو تو کس و کون مامان جون جا کرده که مامان روش نمیشه بگه. منم گفتم: مامان داشتیم؟ الان که کسی نیست. منم که می دونی چجوریم. تورو خدا بگو. مامان گفت: آخه نمیشه. منم گفتم: با این حرفات معلومه بالاخره باهات سکس کرده. منم می خوام بدونم چه جوری. شنیدن این حرفا از دهنت برام از سکس کردن جالب تره. مامانم گفت: باشه، حالا که گیر دادی اینقدرم دوست داری، تازه برام لباسم می خوای بخری میگم ولی بازم قول بده که بین خودمون بمونه. منم گفتم: قبوله. بعد مامان گفت: بعد از جریان اون روزخودشم تو خماری کیر سعید مونده بوده و بدش نمی اومده که دوباره یه سری به سعید بزنه. بعد گفت: یک هفته بعد یه روز که خیلی حشری بودم و نمی دونستم چیکار کنم یه دفعه یاد سعید افتادم. اولش ترسیدم. گفتم: حالا پیش خودش میگه این زنه جندس. خودش می خاره ولی بعدش گفتم به درک هرجور می خواد فکر کنه. من که دارم می میرم از حشریت. بلند شدم یه آرایش غلیظ کردم و اون مانتو کوتاه تنگه رو هم پوشیدم و رفتم مغازه سعید اینا. تا وارد شدم فروشنده اولیه که بعدا فهمیدم اسمش منصوره منو دید ولی باز مشتری داشت و عادی برخورد کرد. منم مثل یه مشتری عادی گفتم: شما لباس زیرم دارین؟ اونم گفت: بله، تشریف ببرین طبقه بالا. منم رفتم بالا. سعیدو دیدم که مثل اون دفعه خیلی خوش تیپ و جذاب پشت ویترین بود. تا منو دید مثل فشنگ از جاش پرید، اومد جلو باهام دست داد، تعارفم کرد که بشینم. بعد گفت چه عجب از این ورا. منم گفتم: خودت گفتی بازم به ما سربزن، منم اومدم سر بزنم. سعیدم گفت: کار خوبی کردی. قدم رو تخم چشم ما گذاشتین. بعد گفت: چقدر خوشگل کردی امروز! عجب مانتویی! سینه هات چه خود نمایی می کنه. بی انصاف فکر اون مردایی که از روبروت رد میشن هم بکن. راستشو بگو تا اینجا اومدی چقدر قربون صدقت رفتن؟ منم خندیدم، گفتم: این حرفا عادیه برام. مهم نیست. بعد سعید گفت: سوتینا خوب بود؟ دیگه کشش اذیت نکرد سینه های نازتو؟ راستی نمی دونی چقدر با اون عکسا حال کردم. از دیدنشون سیر نمیشم. منم که باز یکی ازم تعریف کرد و خر شدم گفتم: ای بابا، خجالتم نده دیگه. بعد گفت: خوب، باز سوتین می خوای؟ پرو می کنی یا همین جوری می بری؟ ما پس نمی گیریم ها. منم رفتم سمت اتاق پرو گفتم: کاندوم داری؟ گفت آره، دیگه برای روز مبادا چندتا نگه می دارم تو کشو. منم گفتم: پس پرو می کنم. وقتی صدات کردم زود بیا. اونم رفت که باز به منصور بسپاره کسی نیاد بالا. منم رفتم تو اتاق پرو لخت شدم. سعید که اومد بالا تا درو باز کرد آب از لب و لوچش راه افتاد. آخه منو لخت لخت ندیده بود. اون دفعه همش از بس هول بودیم و می ترسیدیم لباسامون نصفه کشیده شده بود پایین و این جوری نبود. سعید یه به به گفت و وقتی داشت لباساشو در می آورد دوباره شروع کرد از کس و کون و پستونای سکسیم تعریف کردن. هنوز دست به کیرش نزده بودم داشت پوستشو پاره می کرد. منم لذت می بردم وقتی می دیدم هنوز این قدر جذاب هستم که یه مرد با دیدنم این جوری حشری بشه. آخه همیشه فکر می کردم دلیل این که بابات نسبت به سکس با من بی تفاوته اینه که من دیگه پیر شدم و براش جالب نیستم ولی از این که داشت خلافش ثابت می شد منم سر حال اومده بودم و دوست داشتم زودتر منو بکنه. بعد اومد جلو و یه لب حسابی ازم گرفتو وای وقتی کیر داغش می خورد به شکمم آتیش می گرفتم. خیلی داغ بود. داشت می سوخت. پیش خودم می گفتم اگه این الان بره تو کسم من دیوونه میشم. منم داغ شده بودم. مخصوصا سینه هام. منم سینه هامو چسبوندم به بدنش تا اونم داغی منو حس کنه. تا این کارو کردم جواب داد. گفت: وای چقدر تو داغی فرشته جون. اونم خودشو می مالید به من. بعد سرشو آوردم پایین و شروع کرد آروم سینه هامو خوردن. منم با کیرش ور می رفتم. یه خورده که خورد من هوس کیرشو کردم. رفتم پایین و کیرشو کردم تو دهنم. براش که ساک می زدم نمی تونست از شدت لذت چشماشو باز نگه داره. بعد منو بلند کرد. از تو جیبش یه کاندوم در آورد داد دستم، گفت: زحمتشو بکش. منم با سرعت هرچه تمام این کارو کردم. دیگه طاقت نداشتم. دوباره یه لب ازم گرفت و با دست راستش پای چپمو گرفت بالا و کیرشو کرد تو کسم. وای وقتی کیرش رفت تو کسم انگار میله داغ کردن توم. آتیش گرفتم. محکم بغلش کردم. اونم فهمید چقدر خوشم اومده. در گوشم گفت: چیه؟ خوشت اومد؟ منم دارم از شدت لذت پس می افتم عزیزم. عجب کس تنگی داری. اصلا به سنت نمی خوره. خیلی تنگ و داغه. و همین جورتلمبه می زد تو کسم. منم دیگه به نفس نفس افتاده بودم ولی صدامم نمی تونستم در بیارم. محکم بغلش کرده بودم و با ناخونام پشتشو چنگ می زدم. همین جوری تو حال خودم بودم که یه دفعه یکی زد به در و می گفت: سعید...سعید اونجایی؟ من قلبم داشت وامیساد. سعید گفت: نترس بابا، منصوره. بعد درو باز کرد. منصور مثل ندید بدیدا نگام می کرد. تو اون اتاق کوچیکم جای نبود که خودمو قایم کنم. بعد سعید بهش گفت: چی شده؟ چرا اومدی بالا؟ منصور اصلا انگار صدای سعید رو نمی شنید. به من گفت: به به، فرشته خانم! سعید گفته بود خیلی باحالی ولی تا وقتی ندیده بودم باورم نمی شد. الان بهم ثابت شد. عجب سینه هایی. الکی نبود تا دیدمت چشمام خیره سینه هات شد. منم گفتم: ساکت. چی میگی برا خودت؟ برو بیرون. بعد سعید بهش گفت: چی شده؟ چی می خوای؟ اونم گفت: خوب معلومه چی می خوام. منم گفتم: خواهش می کنم برو بیرون. سعیدم گفت: تو برو. حالا یه وقت یکی میاد بالا، آبرو ریزی میشه ها. اونم گفت: باشه، ولی منم بازی بدین. به خدا منم پسر خوبیم فرشته خانم. بعد سعید به زور بیرونش کرد و درو از تو قفل کرد. من دیگه تمام حسم پریده بود. خیلی ترسیده بودم. به خودم گفتم: عجب غلطی کردم اومدم اینجا ها. کاش نیومده بودم. بعد سعید دوباره چسبید بهم. گردنمو بوسید. با دو دستش لمبرای کونمو چنگ می زد. منم یه خورده بعد دوباره حشری شدم. عالم و آدم یادم رفت. خودمو می مالیدم به بدن داغ سعید. منو خم کرد جلوش منم دستمو گذاشتم رو آینه جلوم. سعیدم دوباره کیرشو کرد تو کسم. هنوز کسم پر آب بود. کیرش با یه فشار محکم رفت تو و تلمبه هاش شروع شد. با هر تلمبش سینه هام پرت می شد جلو و می اومد عقب. سعیدم از تو آینه داشت نگاه می کرد. گفت: سینه هات چقدر قشنگ جلو عقب میشه. آدمو بیشتر حشری می کنه. با همین حرفاش کیرشو بیشتر تو کسم فرو می کرد و تلمبه هاش محکم تر می شد. منم داشتم به اوج لذت می رسیدم. خیلی وقت بود این جوری حال نکرده بودم. بعد صدای نفس نفس سعید اومد. فهمیدم می خواد بیاد. کیرشوکشید بیرون، کاندومشم درآورد. کیرشو گذاشت لای لمبرای کونم و بالا پایین کرد و آبشو خالی کرد همون لا. وای! عجب آب داغی بود. وقتی آبش سرازیر شد رو به پایین می ریخت رو سوراخ کونم. وای چقدر خوب بود. دوست داشتم یه دورم کون بدم بهش. ولی نه وقتش بود نه من کونم آماده بود. بعد سعید خودشو کشید عقب. پاهاش سست بود از بس فعالیت کیرش زیاد بود. شده بود مثل یه تیکه گوشت بی جون. بهش گفتم: سعید پس من چی؟ من هنوز نیومدم سعید گفت: خوب چیکار کنم؟ من کمرم خیلی سفته ولی نمی دونم چرا جلوی تو اینقدر کم دوام آوردمر می بینی که چه شکلی شده. اگه ناراحت نمیشی و بهت بر نمی خوره بگم منصور بیاد. از خداشم هست. منم گفتم: نه، خجالت می کشم ازش. گفت: خجالت چیه؟ اونم مثل من پسر خوبیه اگه الانم بی ادبی کرد بی اجازه اومد بالا برای این بود که دیگه نتونسته خودشو کنترل کنه. منم دیدم هنوز ارضا نشدم و مثل اوندفعه برم خونه تو کف کیر می مونم، گفتم: باشه بگو بیاد. سعیدم منو بوسید و ازم برای حالی که بهش دادم تشکر کرد و رفت پایین که ایندفعه اون کشیک بده. منم تو اتاق پرو داشتم با خودم ور می رفتم و منتظر یه کیر سر حال بودم که یکی زد به در و با صدای آروم گفت: فرشته خانم، اجازه هست؟ منم درو از تو باز کردم گفتم: بیا تو. باز تا منو دید خشکش زد. اول از این که منو ترسونده کلی معذرت خواهی کرد. بعدشم گفت که نتونسته خودشو کنترل کنه و اومده بالا. منم گفتم: عیبی نداره، مهم نیست. بعد آروم اومد طرفم. یه دستی به سینه هام کشید و گفت: وای، عجب چیزیه. من که باورم نمیشه بالاخره تونستم سینه های ناز و گنده تو تو دستم بگیرم. همین جوری که داشت سینه هامو دست مالی می کرد، دیدم کیرش داره تو شلوارش خفه میشه. منم دستمو کشیدم روش. اونم سریع درش آورد. از مال سعید یه کم گنده تر بود. خیلی خوشم اومد. سرشو فشار دادم به پایین. اونم فهمید چی می خوام. رفت پایین و کسمو لیس می زد. چوچولمو می مکید و زبونشو می کرد تو کسم. می گفت: سعید آبشو تو کست خالی کرده یا این آب خودته؟ منم با صدای حشریم گفتم: مال خودمه. اونم گفت: جون، باید خیلی حشری باشی که اینقدر ترشحاتت زیاده. الان خودم خنثات می کنم عزیزم. منم گفتم: خب، زود باش دیگه. خسته شدم. اینجا که نمیشه خوابید. جا نیست دراز بکشم. منم دیگه خسته شدم. منصور گفت: ای به چشم، الان می رسم خدمتتون. از تو جیب شلوارش یه کاندوم در آورد. بعد لخت شد. منم خیلی حشری بودم. گفتم: زود باش دیگه مردم. منصور فوری اومد پشتم یه کم کسمو مالید، بعد کیر باد کردشو کرد تو کسم. وای، تمام کسمو پر کرد. کیرش داشت او تو می ترکید از بس کسم بهش فشار می آورد. هم درد داشت هم خوشم می اومد. اونم حشری شده بود، دیگه ملاحظه منم نمی کرد. فقط با قدرت تمام خودشو می کشید عقب و می کوبید به من. منم دوباره داغ شده بودم و خسته. بعد من چهار دست و پا قمبل کردم طرفش. اونم پشتم زانو زد و گفت: از کون بکنم؟ گفتم: نه، الان نمیشه. آماده نیست. اون بره توم جر می خورم. حالا منصور عوضی بازیش گرفته بود. می گفت: چی بره توت جر می خوری؟ منم گفت: کیرت، کیر گندت. اونم دیوونه شد. بعد گفت: چشم، همون کستو عشقه! بعد دوباره کیرشو کرد تو کسم و محکم تلمبه می زد. منصور بهتر از سعید حال می داد. خیلی قوی بود. با هر تلمبش پرت می شدم جلو. منم کمکش می کردم و خودمو می کوبیدم بهش. ازش خواستم همین جوری ادامه بده که دیگه دارم میام. اونم سرعتشو بیشتر کرد. دیگه نمی تونستم خودمو کنترل کنم. مانتوم جلوم افتاده بود. صورتمو کردم لای لباسم. چندتا جیغ کوچک زدم که صدا بیرن نره و ارضا شدم. منصورم خوابید رو کمرم، سینه هامو جمع می کرد تو دستش و درگوشم گفت: چطور بود فرشته جون؟ خالی شدی؟ منم برگشتم به نشانه تشکر یه لبخند بهش زدم. اونم گفت: خب، حالا می تونی منم خالی کنی؟ منم که هنوز اون کیر گنده رو مزه نکرده بودم دوباره جون گرفتم. منصور بلند شد. منم برگشتم، جلوش زانو زدم، کیرشو کردم تو دهنم. چون خیلی بهم حال داده بود منم چنان کیرشو می مکیدم که داشت کنده می شد. بعد همون تکنیکو که سر سعید پیاده کرده بودم اجرا کردم یعنی کیرشو گذاشتم لای پستونام، یه تفم انداختم لاش و بالا پایین کردم. جلوی این کارم دیگه نتونست طاقت بیاره. چند بار که بالا پایین کردم آبش زد بیرون، ریخت رو پستونام. موهامو چنگ می زد و به خودش می پیچید. آخه اونم نمی تونست صداشو بلند کنه، آبروریزی می شد. همه آبش که اومد دوباره کیرشو یه لیس زدم که چیزیش نمونه و رفت عقب به دیوار تکیه داد. منم آب داغشو می مالیدم به همه جای سینه هام. منصور می گفت: نکن اینجوری، من دوباره حشری میشم. منم گفت: خوب چه بهتر. من حاضرم. اونم گفت: نه بابا، شوخی کردم. همین جوری نمی تونم رو پا وایسم. بعد لباساشو پوشید. من که دیگه داشتم وا می رفتم مانتو روسریمو پوشیدم اومدم نشستم رو صندلی تا یه خورده حالم جا بیاد. بعد منصور اومد بالا. شیرموز برام گرفته بود. گفت: بیا بخور. بهتر میشی. بعد نشست روبروی من. منم پهن شده بودم رو صندلی. فقط دگمه وسط مانتومو بسته بودم. زیرشم هیچی. دیدم منصور باز خیره شده به من. گفتم: چیه؟ هنوز سیر نشدی؟ خودت گفتی دیگه جون نداری. اونم گفت: آره، دیگه آب که برام نموند ولی خداییش خیلی هیکل گوشتی و سکسی داری. آدم سیر نمیشه. منم برا این که سر به سرش بزارم لاپامو باز کردم یه دست به کسم کشیدم. منصور نتونست خودشو نگه داره. باز اومد جلو صندلی من زانو زد، دست می کشید رو رونای پام. می گفت: عجب رونای پر و تپلی داری. مثل کون و سینه هات همه جات قلمبس. آدمو دیوونه می کنه. بعد سرشو آورد و رونای پامو لیس می زد ومی بوسید. صورتشو فشار می داد لای پام. خودشم نمی دونست چیکار کنه که راحت بشه ولی سیر نمی شد. منم پاهامو باز کردم. اومد جلوتر. یه زبون به کسم کشید. باز من یه جوری شدم. دستمو گذاشتم پشت سرش و محکم فشار دادم رو کسم. اونم می خورد و می لیسید. منم سینه هامو می مالیدم. نمی دونم من چرا اینجوری شده بودم. سیر نمی شدم. خلاصه اینقدر خورد که باز من آبم اومد. اونم دیگه سیر شده بود. گفت: فرشته جون، کستم حرف نداره. من دیگه ترسیدم اونجا بمونم. زود خودمو جمع و جور کردم. اونم رفت پایین. منم رفتم لباسامو پوشیدم. اتاق پرو خیلی تابلو بوی آب کیر می داد. درشو بستم. اومدم نشستم شیرموزمو تموم کردم. سعید اومد بالا گفت: چطوری؟ خوش گذشت؟ منم گفتم: آره، دستون درد نکنه. خیلی خوش گذشت. اونم گفت: دست تو درد نکنه. ما هم خیلی حال کردیم. منصور که خودشو خفه کرده. بعد اومد پشت من گفت: بزار یه کم ماساژت بدم. شروع کرد شونه هامو مالیدن. آخی، بعد یه سکس حسابی چه حالی می داد. بعد دستشو گذاشت رو پستونام. گفتم: نه سعید، دوباره حالی به حالی میشم. اونم گفت: خب من الان که از این بالا دارم نگاشون می کنم حالی به حالی شدم. از رو لباس خیلی قشنگ تر وخوش فرم تره. مخصوصا با این مانتو تنگت. بزار یه کم بمالمشون. منم خودمو شل کردم تا کارشو بکنه. از پشت سر سینه هامو می مالید و صورتمو می بوسید. یه خورده که این کارو کرد من از جام بلند شدم. گفتم: کافیه دیگه. من برم. دیرم میشه. الان شوهر و بچه هام میان. سعید گفت: باشه، راستی چیزی لازم نداری؟ گفتم: نه، ممنون. خوش گذشت. بعد رفتم پایین. منصورم تا منو دید گفت: میری؟ حالا می موندی فرشته جون. گفتم: نه دیگه، دیرم میشه. باید برم. اونم گفت: باشه، بازم بیا پیش ما. البته اینجا که خیلی کوچیک و دست و پا گیره. نمی دونم اگه دعوتت کنم خونه رو حساب بی ادبی نمی زاری؟ منم گفتم: نه شما خیلیم با ادبین. می دونم منظورت چیه. نه، ناراحت نمیشم. من که نمی تونم شمارمو بدم شما شمارتونو بدین. من تماس می گیرم. اونم شماره خودش و سعیدو داد و گفت: منتظرم. منم خداحافظی کردم، اومدم خونه. دیدم هنوز هیشکی نیومده خونه. رفتم حموم. به اتفاقات صبح فکر می کردم و لذت می بردم. پیش خودم می گفتم اگه برم خونشون می تونم به آرزوم برسم و با چندتا کیر همزمان حسابی حال کنم. آخه مطمئن بودم فقط خودشون که نیستن. حتما یکی دوتا از دوستاشونم میارن، منو میزارن تو عمل انجام شده. منم به آرزوم می رسم. ولی خیلی می ترسیدم اگه یه بلایی سرم می آوردن چی؟ اون جام که بهشون اطمینان کردم مغازه بود، نمی تونستن کاری بکنن. برا همین منصرف شدم. یکی دو بار دیگه بهشون زنگ زدم و پیششون رفتم برای خرید. (همون تیشرت تنگه.) دوباره یه کاراییم کردیم اونا هم پیشنهاد خونه خالی دادن ولی هر دفعه یه بهونه آوردم و نرفتم. خب قصه ما هم تموم شد آقا حامد. پاشو که سینه هام کبود شد از بس مالیدی. از اون اول که خوابیدی پیش من داری با پستونام ورمیری. پوستش کنده شد. منم خندیدم. مامان گفت: خب، راحت شدی از فضولی؟ دیگه پاشو منم کار دارم. به مامان گفتم: با کس دیگه ام غیره سعید و منصور سکس کردی تا حالا؟ اخم کرد و گفت: دیگه داری پرو میشی ها. دوباره خواهش کردم. گفت: حالا. من فهمیدم یعنی آره (عجب مامان اهل حالی داشتیم و خبر نداشتیم.) گفتم: کی مامان؟ گفت: اگه بگم حالا گیر میدی چی شد که سکس کردین؟ تو چی گفتی؟ اون چی گفت؟ چه جوری کردت؟ منم دیگه حوصلشو ندارم. گفتم: نه، فقط بگو کی بوده. از فامیل یا از آشناهاست. مامان گفت: نه بابا، من اصلا تو فامیل یا آشناها به هیشکی رو ندادم. گفتم: پس کیه؟ باز یه کم ناز کرد و گفت: دکتر ماماییم. خیلی وقت پیش موقع پریود شدن مشکل داشتم. از درد می مردم و زنده می شدم. هر دکتریم می رفتم فایده نداشت. حرفاشون تکراری بود. تا این که این شبنم خانم که همسایه طبقه سوم ماست یه دکتر بهم معرفی کرد گفت: کارش حرف نداره. اسم و آدرسشو گرفتم. گفتم: این که مرده، من نمیرم. اونم گفت: خب باشه، دکتر محرمه ولی کارش درسته. دکتر منم هست. مطمئنه. بگو از طرف من اومدی. تحویلت می گیره. منم رفتم مشکلم حل شد. خداییش کارش حرف نداشت ولی آدم دله ای بود. دست درازی کرد و کار به جاهای باریک کشید. بعدا فهمیدم با خود شبنمم برنامه داره. بعد گفت: خب، راحت شدی فضول خان؟ گفتم: آره ولی قول بده بعدا برام تعریف کنی. مامانم گفت: باشه و رفت تو آشپزخونه. قول میدم به محض این که برام تعریف کرد منم برای شما تعریف کنم..... ادامه دارد
هر کی نظر نده ایشالا کامپیوترش هنگ کنه

2 Comments:

Anonymous Anonymous said...

nazaramono onjai ke avalin bar khondimesh va jaleb bod dadim dastane tekrari ke nazar nadare .......

May 20, 2007, 5:48:00 AM  
Anonymous Anonymous said...

kheyli dastane jalebi bud,bazam benvis

Nov 2, 2009, 4:15:00 AM  

Post a Comment

<< Home